شهیدی که بعد از 16 سال با پیکری سالم به میهن بازگشت .

شهیدی که بعد از 16 سال با پیکری سالم به میهن بازگشت .

  • 466
شهیدی که بعد از 16 سال با پیکری سالم به میهن بازگشت .

این شهید گویی همین امروز به شهادت رسیده است؛ چهره‌ای آرام با چشمانی بسته، موهای تاب‌ دار مشکی، محاسن کوتاه و لب‌های خشکیده حتی جراحت شکمش هم تازه است؛ نام این شهید را در لیست می‌بینند محمدرضا شفیعی واحد تخریب لشکر علی بن ابیطالب(ع) اعزامی از قم.

 
 

خبرگزاری فارس، سعیده سخایی: قبرها را یکی یکی می‌شکافند؛ قرار است پیکر پاک شهدا بعد از سال‌ها به وطن بازگردد و در خاک ایران اسلامی آرام بگیرند. قبر شماره 128 در ردیف 18 باز می‌شود اما با تکه‌های استخوان روبه‌رو نمی‌شوند؛ این شهید گویی همین امروز به شهادت رسیده است؛ چهره‌ای آرام با چشمانی بسته، موهای تاب دار مشکی، محاسن کوتاه و لب‌های خشکیده حتی جراحت شکمش هم تازه است؛ نام این شهید را در لیست می‌بینند«محمدرضا شفیعی واحد تخریب لشکر علی بن ابیطالب (ع) اعزامی از قم».

وقتی صدام این خبر را می‌شنود دستور می‌دهد چند روزی زیر آفتاب بماند و برای تجزیه زودتر روی آن آهک بریزند؛ این کار انجام شد اما تاثیری نداشت و جسد همچنان سالم ماند.

برای دیدن مادر شهید محمدرضا شفیعی معروف به «مادر شفیعی» از کوچه پس کوچه‌های محله آذر گذشتیم و با پرس‌وجو به خانه‌ای رسیدیم که سر در آن عکس محمدرضا بود. وارد حیاط کوچکی شدیم که گلدان‌های سرسبز گل آن‌ را با صفا کرده بود، پیرزنی که روی تخت به انتظار ما نشسته بود با مهربانی به ما خوش‌آمد گفت. چهره‌ای نورانی داشت چیزی که خیلی جلب توجه می‌کرد دیوارهای خانه بود که پر از عکس بودند فقط عکس‌های محمدرضا از کودکی تا زمان مدرسه و جبهه و عکس بزرگی از بعد از شهادت که تن آدم را می‌لرزاند. باور کردنی نبود این صورت 16 سال زیر خاک مانده است و تنها تفاوتش با بقیه عکس‌ها این بود که در آن عکس محمدرضا خوابیده و چشمهایش را بسته است.

محمدرضا شفیعی چهارمین فرزند این خانواده است که در سال 46 در محله پامنار قم و در خانه‌ای ساده متولد شد. از مادرش در مورد کودکی‌هایش می‌پرسم، می‌گوید: «مثل بقیه بچه‌هایم بود اما شیطنت زیادی داشت، دوست داشت همه چیز را یاد بگیرد، خیلی کنجکاو بود و زیاد بلا سرش می‌آمد. یک‌بار سیم برق را داخل پریز کرد و از روی ایوان خانه به داخل آب-انبار پرت شد وقتی بالای سرش رفتیم سیاه و کبود شده بود و نفس نمی‌کشید یکی از کسبه محل به نام سید عباس که آدم اهل معرفتی بود محمدرضا را برداشت و شروع کرد به خواندن چند آیه و پسرم آرام چشم‌هایش را باز کرد، سید عباس گفت طبیب اصلی او را شفا داده است. پدر محمدرضا یک چرخ داشت که با آن در تابستان بستنی و در زمستان شلغم و لبو می‌فروخت؛ زمانی که او 11 ساله بود پدر از دنیا رفت. محمدرضا با دیدن گریه‌های من گفت بابا رفت؛ من که هستم؛ گریه نکن من هم گریه‌ام می‌گیرد؛ برای مرد خوب نیست گریه کند.»


ليست صفحات


تعداد صفحات : 6

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

ورود کاربران

ورود کاربران

    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟
    عضويت سريع

    عضويت سريع

      نام کاربری
      رمز عبور
      تکرار رمز
      ایمیل
      کد تصویری
      چت باکس

      چت باکس


        نام :
        وب :
        پیام :
        2+2=:
        (Refresh)
        پشتيباني آنلاين

        پشتيباني آنلاين

          پشتيباني آنلاين
          آمار

          آمار

            آمار مطالب آمار مطالب
            کل مطالب کل مطالب : 47
            کل نظرات کل نظرات : 0
            آمار کاربران آمار کاربران
            افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
            تعداد اعضا تعداد اعضا : 3

            آمار بازدیدآمار بازدید
            بازدید امروز بازدید امروز : 46
            بازدید دیروز بازدید دیروز : 6
            ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 5
            ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 1
            آي پي امروز آي پي امروز : 15
            آي پي ديروز آي پي ديروز : 2
            بازدید هفته بازدید هفته : 60
            بازدید ماه بازدید ماه : 139
            بازدید سال بازدید سال : 4765
            بازدید کلی بازدید کلی : 52077

            اطلاعات شما اطلاعات شما
            آی پی آی پی : 3.138.32.53
            مرورگر مرورگر :
            سیستم عامل سیستم عامل :
            تاریخ امروز امروز :
            خبرنامه

            خبرنامه

              براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



              آخرین نطرات کاربران

              آخرین نطرات کاربران

                درباره ما

                   نواندیشی دینی
                  به وب سایت : من خوش آمدید اینجانب عباسعلی باباگل زاده چاری به جهت علاقه به فعالیت های فرهنگی اجتماعی و سیاسی . این وب سایت را طراحی نمودم تا بتوانم در فضای مجازی و رسانه همچنین ارتباط با مردم و جوانان عزیز سعی نمایم در حوزه نواندیشی دینی و برمحور اعتدال و اخلاق انسانی فعالیت فرهنگی اجتماعی داشته باشم از همه دوستان گرانقدر و فرهیخته تقاضا دارم با ارائه هرگونه پیشنهاد و انتقاد ما را در پیشبرد اهداف یاری فرمایند . با تشکر شادکام و سر فراز باشید

                کلیه ی حقوق مادی و معنوی سایت مربوط به نواندیشی دینی بوده و کپی برداری از آن با ذکر منبع بلامانع می باشد.
                قالب طراحی شده توسط: تک دیزاین و سئو و ترجمه شده و انتشار توسط: قالب گراف